خيابان هاي سرزمينم با امواج ماهواره و مد و تجمل گرايي و اشرافيت و فرهنگ غربي و مشي سکولار و بي بند و باري و تحريک شهوات و هيجانات کاذب جوانان و دام و دانه اعتياد مدرن و صنعتي مبدل به جبهه جنگ مي کنند!
«.مدّاح.نیوز.».؛ انتظارت
با ما چه ها که نکرده! نه فقط ما ... ابرار عالم ، احرار عالم ، انبياء و اوصياء و
پدران پاک نهادت انتظارت را مي کشند. اي ماحصل خون حسين بن علي عليه السلام ، اي
ثمره کربلا ... ايها العزيز! به فريادمان برس که ديگر تنگنا از اين سخت تر نمي شود
. مخمصه از اين جدي تر نمي شود . اگر چه حکايت تکراري است ؛ تو فريادرس و پشت و
پناهي و ما اطفال محتاج نگاه تو . باز حکايت انار مکر و تزوير است و جواب معماها
که فقط تو میداني و بس.
باز هم بافته هاي ابليس است در قالب رساله ها و فرقه هاي
اگزيستانسياليسم
باز
هم زخم بر روي زخم است
نميدانم
چه بخوانمت !
نميدانم
چه بنامم که قصور نباشد، که نابندگي نباشد!بگذار به رسم و عادت ديرينه تمام عمرم
بخوانمت : يا صاحب الزمان! يا صاحب الزمان ؛ چه ميگذرد اين روزها بر تو در
واويلاي خون و فتنه ي جهان؟ چه بر سر دلت مي آيد با ديدن کودکان سوريه ، کودکان
عراق ، اطفال غزه ... چه ميگذرد در جهان وسيع قلب ملکوتي ات از حال و روز ما ؟ حال
و روز ام القراي دنياي اسلام ؟
آقاجان
! دشمنان بسيارند فرقه مي سازند و بهائيت و وهابيت علم مي کنند ؛ علم شيطان! شيطانپرستي
راه مي اندازند ! اطفال يک چشم را از اقصي نقاط جهان جمع ميکنند تا دجالي بسازند
و پشت مکرش پنهان شوند!
دستشان
به ايران که نميرسد، خيابان هاي سرزمينم را - که تنها سرزميني است که از لوث وجود
شياطين پاکسازي شده ، و به چه قيمت گزافي ، و به قيمت خون هزاران شهيد - با امواج
ماهواره و مد و تجمل گرايي و اشرافيت و فرهنگ غربي و مشي سکولار و بي بند و باري و
تحريک شهوات و هيجانات کاذب جوانان و دام و دانه اعتياد مدرن و صنعتي مبدل به جبهه
جنگ مي کنند!
آنگونه که تو گويي خاکريزها و سنگرها به داخل يکايک خيابان ها و
کوچهها کشيده شود.
جنگ جهنم و بهشت راه افتاده است اينجا ؛ آقا ! مي گويند بهشت
زوري نيست! و من ناخودآگاه به ياد برادران پاسدار غيورم مي افتم که در همين حوالي
، سه دهه سال قبل آنها را ذبح کردند و سر بريدند ؛ بي جرم و بي جنايت!
و آن وقت بي اختيار اشکهايم جاري مي شود و بياد جمله معلم شهيد
حسنزاده مي افتم که در شب عمليات به خود مي لرزيد و به همرزمش مي گفت ببين تا کمر
در خون فرو رفته ايم ! واي از آن روز که يادمان برود و راحت پا روي اين خون ها
بگذاريم و رد شويم!
معرفت و دوربرد انديشه بشر با اينهمه پيشرفت تکنولوژي ، تا بدين
حد افول کرده و دچار جاهليت مدرنيته گشته که بر طبل بي عاري مي کوبند و پايافشاني
مي کنند.آرمان گم شده است . آرمان را چه تعاریف دم دستی می کنند مردمان زمانه! حال
آنکه آرمان فقط تویی و بس . آرمان جهانی است که تو بر آن حکومت میکنی و در سایه
سار آرامشت همه آرام می گیرند و عقول کامل میشود
...
آرمان تویی و آرمانخواهان جهان چه قلیل اند و چه
مظلومانه تحت لوای حزب الله هم الغالبون در جای جای زمین غریبانه مقاومت می کنند و
جانانه میجنگند و انتظار آمدنت را می کشند. چه دل خوني داري تو اي آقا ... و من
در حيرتم از کار دشمنانت!
اين همه خوف و هراسشان از تو اي عدل مجسم ، لاجرم
کارشان را خواهد ساخت. گيرم شيعه را در جاي جاي دنيا بکشند و مسلمانان را به جان
هم اندازند و فرقه هاي جعلي بسازند و ... با نظم و مديريت واحد جهاني تو ، با
حکومت سراسري و يکپارچه تو، با ولايت مطلقه تو بر عالمين ، با آمدن تو و با اتفاق
بزرگ ظهورت چه خواهند کرد؟ اي شمشير خدا ! اي دست بلند و قدرتمند خدا در زمين! از
نيام غيبت به در آي و کار خفاشان را تمام کن ! با گرگ هاي عالم در بيفت! بگذار با
گرگ هاي عالم دربيفتيم و کار را يکسره کنيم ! تا هيچ منافقي نتواند پشت هيچ سنگ
حيله و کيدي نفاقش را پنهان کند.
شياطين انس و جان متحد شده اند آقا . این صهیونیست
ها که دارند نفسهای آخرشان را می کشند، مي تازند بر ما. مکر می کنند با ما. بيا
بشکن طلسم شومشان را. فرعونها و اهريمن ها به جان توحيد و يکتا پرستي افتاده اند. با
فرقههاي جعلي به جنگ ولايت و سلسله نور و تاليان آن آمده اند.
باز کن بيرق خونخواهي ات را و برافراز بر بالاي
بلندي هاي جهان علم البيعت لله را . اي آب! اي حيات! اي تنها ملجأ ! اي اميد مطلق ...
ما را جز تو پناهي نيست . بيا. بيراهه ها را آن سان هزار در هزار کرده اند که راه
گم شده است . اي صراط مستقيم خدا ، بيا. حق و باطل را در هم آميخته اند سحره مدرن
جهان و عوالم را آن سان به هم پيوسته اند که راه نفسمان بند آمده است.
روزگاراني که هر ثانيه اش فتنه باران دارد و اگر سحرگاهي
بگذرد و با مضامين پيمان نامه عهد با تو تجديد ميثاق نکنيم ، نميدانم از دين و
ايمانمان چيزي باقي مي ماند يا نه! اي وارث مهرباني هاي پدرانه علي عليه السلام ...
علي عليه السلام را به يتيم نوازي هايش شناسايم . علي عليه
السلام را به اباالايتام بودنش ميشناسند عالميان ... و تو که وارث آن مهرباني
بيکرانه اي ، اينک با ديدن حال و روز اطفال بي گناه بحرين و غزه و عراق و ... چگونهاي؟!
و اگر جهان بر سر حقيقت يگانه ولايت متفق بود و دين خاتم
الانبياء را هفتاد و چند فرقه نميکردند جاهلان ، اينک ما از تو محروم نبوديم . اينک
دعواي بهشت و جهنم در سرزمين سلمان فارسي نداشتيم . اينک خون برادران شهيدمان غوغا
نميکرد تا ما را از رويت اينهمه منکر و سکوتي که کرده ايم نهيب بزند. اينک تو در
ميان ما بودي و ما گرداگردت نشسته بوديم و آرامش به معناي حقيقي اش جهان را سايه
گسترده بود و زمين آرام گرفته بود
...
لعنت بر آن جهالتي که علي عليه السلام را از بشر
گرفت و پسران پاک نهاد معصومش را حلقوم دريد و جگر تکه تکه نمود و تبعيد و آواره
کرد و ... و اينک ؛ دنباله همان ابوجهل ها و خوارج و اموي ها و عباسي ها و ... با
نقابهاي تازه القاعده و داعش و النصره و ... با همه قوايشان مي تازند بر ما ...طبيب
دردهاي ما ... مرهم بياور. حضرت آرامش، لبخند و مهرباني بياور. پيراهني بفرست ...
نسيم سرگردان اين حوالي را بگو ساکت شود تا بي غوغا
، به عطر پيراهنت صبر و قرار از سر بگيريم ... که جانمان به لب آمد از اين دوري.
يعني
ميشود که بشود : وابيضت عيناه ! و قال اني لاجد ريح يوسف فارتدّ بصيراً؟
اي صاحب الزمان ... به فريادمان برس