همزمان با انتشار خبر شهادت آیتالله رئیسی، جمعی از شاعران نیز که از عصر روز گذشته در سرودههای خود برای سلامت رئیس جمهور دعا کرده بودند، تازهترین سرودههای خود را به رئیسجمهور شهید تقدیم کردند، برخی از این سرودهها به شرح ذیل است:
در ما قیامت کن قیامت سید ابراهیم ای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم
ما را خبر از خویش بی خود کرده اما تو اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم
تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم
از ابتدا هم تو شهید زنده ای بودی سهم تو شد آخر شهادت سید ابراهیم
دیدار با تو بار دیگر آرزوی ماست دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم
علیرضا قزوه
خرید خادم خود را شب ولادت خویش
امام هشتم شیعه به آبروداری
عزیز قلب رضا(ع) بوده ای و خادم او توئی که تا دم رفتن به فکر ایثاری
رئیسی از دو لب یار اینچنین بشنید
به جمع بزم شهیدان رسید دلداری
شهید قدس، که زد بر جبین تو بوسه نشانه داد؛ نشان شهید را داری
نشست بر سر دوشت همای نوکری ات نشست روی جبینت لب سلیمانی
مهدی فاطمی
آری همین امروز و فردا باز میگردیم ما اهل آنجاییم، از اینجا باز میگردیم
با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف با پای خود یکروز، اما باز میگردیم
چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد چون رودها صحرا به صحرا باز میگردیم
این زندگی مکثیست مابین دو تا سجده اسغفراللهی بگو، ما باز میگردیم
ما عاقبت «انا الیه راجعون» بر لب از کوچه بن بست دنیا باز میگردیم
محمد مهدی سیار
وه چه داری در دل طوفانی ات می برندت در شبی بارانی ات
روز میلاد علی موسی الرضا(ع) با شهادت می روی مهمانی ات
این شهادت راکه درسرداشتی حاج قاسم خواند درپیشانی ات
علی حبیبی
همزمان با ولادت مولا نور جانان سلاله ی زهرا
بهرخدمت بسی خرامان رفت پرگشود وبسوی جانان رفت
سیدِ بی ریای این دوران گشت جانش فدایی ایران
جسم پاکش فدا و فانی شد خدمتش ماندگار و باقی شد
دیده ام غرق اشک وگلگون شد دلم ازداغ رفتنش خون شد
یار محبوب اهل ایمان رفت حامی و یاور ضعیفان رفت
رهسپار از میان مردم شد میهمان امام هشتم شد
آری آن یادگار حاج قاسم رو نموده بسوی حاج قاسم
رو به معراج عاشقان کرده ره به اطراف آسمان کرده
چه شب با شکوه و شیدایی چه زمانِ عزیز و یکتایی
آخرین لحظه های این پرواز بال و پرهای خود نموده باز
ناله درسینه ام شده محبوس ازغم هجر اودوصد افسوس
ملتی در غمش شده نالان امتی از فراق او گریان
ملت از داغِ او پریشون شد رهبرم ازغمِش دلش خون شد
سیّدِ با وفا، خدا حافظ یارِ محبوب ما، خدا حافظ
محمد صادق ربانی
دست او در آسمان دست شهادت را گرفت بال در بال شهادت مزد خدمت را گرفت
از سر شب هی خبر میآمد از پرواز او رفته رفته این خبر رنگ حقیقت را گرفت
میتوانست او نباشد در میان کوه و دشت آسمان اما صدایش کرد دعوت را گرفت
چشمهایش را تماشا کردم و بغضم گرفت
چشمهایی را که از آن خواب راحت را گرفت
از علی بن ابیطالب نشان مهر داشت
از حسین بن علی مُهر سیادت را گرفت
او دلش تنگ امام مهربان خویش بود در شب میلاد او اذن زیارت را گرفت
محمد رسولی
هر چند اسیر داغ و محنت باشیم مستغرق بهت و غرق حیرت باشیم
مانند تو ای سید مظلوم خوش است در راه وطن شهید خدمت باشیم
سید مسعود علوی تبار
هرچه صداکردیم: "ابراهیم!" اسم تو حتی برنگشت از کوه
آنقدر روحت بیقراری کرد جسم تو حتی برنگشت از کوه
اردیبهشت اردیجهنم شد هر صفحه تقویم را سوزاند
این بار آتش سرد شد اما وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی پیدا نشد، پیدا نخواهد شد
تو کوه دردی بودی و رفتی ای کوه درد! ای کاش برگردی
آن بالگرد ای کاش برگردد با بالگرد ای کاش برگردی
چشم انتظار دیدنت گشتند حتی شهیدان خدایی هم
آن سو "بهشتی" بیقرار تو آن سوتر انگاری "رجایی" هم
این ملت تنها تو را دیروز در شادی و غم انتخابت کرد
ای انتخاب مردم ایران! حالا خدا هم انتخابت کرد
رضا یزدانی
با عناد و ناجوانمردی و با تحریم ما
دشمنت هرگز نخواهد دید ترس و بیم ما
"تا شهادت با ولایت" راه و رسم کوثری ست
مادر سادات فرمود این روش تعلیم ما
زخم بر زخم است آری، داغ بر داغ است آه
آری اما عاقبت غم میشود تسلیم ما
میرسد مردی که بار آسمان بر دوش اوست
میکند دنیا بهاری جاودان تقدیم ما
روز میلاد علی موسی الرضا جان سالهاست
روز پرواز کبوتر بوده در تقویم ما
در میان کوههای کشورت آسودهای
با عناد و ناجوانمردی و با تحریم ما
دشمنت هرگز نخواهد دید ترس و بیم ما
"تا شهادت با ولایت" راه و رسم کوثری ست
مادر سادات فرمود این روش تعلیم ما
زخم بر زخم است آری، داغ بر داغ است آه
آری اما عاقبت غم میشود تسلیم ما
میرسد مردی که بار آسمان بر دوش اوست
میکند دنیا بهاری جاودان تقدیم ما
روز میلاد علی موسی الرضا جان سالهاست
روز پرواز کبوتر بوده در تقویم ما
در میان کوههای کشورت آسوده ای
آه ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم ما
نغمه مستشارنظامی
در خدمت خلق بیریا باید بود لبریز محبّت و صفا باید بود
راضی به رضای دوست میباید شد مانند تو خادمالرّضا باید بود
محمدرضا ترکی
نبینم آنکه صدای تو در حصار بیفتد عبای خاکیات ای مرد یک کنار بیفتد
کنار نام تو ای سید سترگ زمانه چه خوب شد که شهادت بهافتخار بیفتد
نه خستگی به تو روی آورد نه عجز و تباهی هر آنچه هست در اینجا به اختیار بیفتد؛
که نان به سفره مردم رسیده باشد و هر روز در این زمینوزمان دستها به کار بیفتد
درست لحظه بارانی دو چشم تو دردی است که پای کودک آن دورها به خار بیفتد
تو را به آتش و مه در سوادِ کوه کشیدند مباد آنکه خلیلِ نجیب از اعتبار بیفتد
نشستهای به فراسوی جمعههای توسل که چشمهات به جولان آن سوار بیفتد
حامد حجتی